نوروز میداند که آرمانشهرش دیری نمیپاید و حتی در آغاز هم رو به ویرانی دارد. نوروز میداند که سبزهی هفت سیناَش را میباید سیزده روز دیرتر به صحرا بسپارد؛ با این وجود، نوروز، این بار را هر سال به دوش میکشد تا آنچه سرشت هستی از او ستانده است بازپس گیرد. آرمانشهر نوروز همین تلاش […]
نوروز میداند که آرمانشهرش دیری نمیپاید و حتی در آغاز هم رو به ویرانی دارد. نوروز میداند که سبزهی هفت سیناَش را میباید سیزده روز دیرتر به صحرا بسپارد؛ با این وجود، نوروز، این بار را هر سال به دوش میکشد تا آنچه سرشت هستی از او ستانده است بازپس گیرد. آرمانشهر نوروز همین تلاش سادهی هر ساله است برای یک لحظه که هستی قرار یابد؛ تلاشی به شکوهمندی انسان، انسانی که از این تداوم ویرانی و هجوم بیوقفهی تباهی خسته نمیشود و هربار، بارِ نبردی جانفرسا به درازای یک سال را تنها برای یک لحظه پیروزی بر دوش میکشد و هرگز نمیپرسد، آیا یک سال نبرد برای یک لحظه پیروزی میارزد یا نه. نوروز عید سخت جانی بشر است از پس هزارهها.
این است منطق فصلها، این است معنای راستین همسازی با طبیعت؛ در نوروزیسم، انسان، ” آواتاری” است که با ناخودآگاه هستی مرتبط میشود، با رشتههای عصبی نورانیاش با طبیعت پیوند میخورد و یک بار دیگر با قبیلهی “ناویها” آشتی میکند.
در اسطورهی نوروز از هیچ کس تکلیف مالایطاق نمیخواهند. هر کس در گروه خانوادگی زیرزمینیاش، در خانه تیمیاش، فقط باید غبار از حیاط و خانهی خود پاک کند. هیچ کس به خانهی همسایه نمیپردازد، هیچ کس رهبر این جنبش نخواهد بود، از هیچ کجا بیانیه و رهنمود صادر نمیشود، هیچ کس فدای خلق نمیشود، فردیت هیچ کس به بهانهی طرح عظیم نوروز، نادیده گرفته نمیشود و در نهایت این اسطورهای است بی قهرمان، چراکه همه قهرمان آناند. قهرمان منم و تویی که اعتماد کردیم به یکدیگر و ایمان داشتیم که هیچ یک از برادران و رفیقان به دیگری خیانت نمیکند و تکلیفاش را وا نمینهد. ایمان به اینکه در روز موعود، دیگری هم، جامهی خوباش را میپوشد، سبزهاش را میرویاند و غبار از در و دیوار خانهاش میزداید.
نوروز بنای آسمانسایی است رفیعتر از هرآنچه تمدن بشری ساخته است. آگاهانه آن را میراث تمدن و نه فقط فرهنگ بشری خواندم. نوروز شکوهی همچون اهرام مصر یا دیوار بزرگ چین دارد؛ چرا که هر سال پهنهی عظیمی از زمین را به دست انسان و با فعل انسان عملاً دگرگون میسازد. من و تو هر غباری که با کهنه پارچهای بر میگیریم، گویی خشتی از دیوار بزرگ چین را در جای خود محکم میکنیم یا تخته سنگ دیگری بر فراز اهرام میگذاریم. دیوار بزرگ چین همانقدر میارزد که آن خشت کوچک؛ اهرام همان اندازه میارزد که هر یک از تختهسنگهایش، همانقدر که انسان.
همین است رمز شادی نوروز، صبح نوروز که خورشید خانوم آفتاب کرد و یه من برنج تو آب کرد، هر کس از خانه بیرون میزند تا دسترنجاش را ببیند. هر کس میداند که دیگری هم از عُهدهی عَهداَش برآمده است و به کیش نوروز خیانت نکرده است. به هم تبریک میگوییم به ظاهر سالِ تازه را ولی در دل شادیم از این پیروزی شکوهناک دسته جمعی و جشن میگیریم یک سال دیگر دوام آوردن را و تاب آوردن را. سرمستیم از اینکه آنهمه اسباب چیدن و دسیسه پنهانی به نتیجه رسیده است و هستی برای چند روزی با قرار آمده و به سامان شده است.
و انسان، شاد از این پیروزی، فریاد میکند:
من به هیئت ما زاده شدم
به هیأت پرشکوه انسان
تا در بهارِ گیاه به تماشای رنگین کمانِ پروانه بنشینم
غرور کوه را دریابم و هیبت دریا را بشنوم
تا شریطه ی خود را بشناسم و جهان را به قدر همت و فرصت خویش معنا دهم
که کارستانی از این دست
از توان درخت و پرنده و صخره و آبشار
بیرون است.”
نوروز 1401

Monday, 27 March , 2023