امروز ساعت 6 صبح اولین گشت مشترک قرارگاه 17 ربیع با مشارکت سپاه و اداره سمت و مطابق فرمان رهبرمعظم انقلاب در ورود بسیج و سپاه به بازار، با هدف بازرسی و ساماندهی نحوه خدمات دهی نانوایی های شاهرود انجام شد. تقریبا تمام نانوایی های شهر مورد بررسی قرار گرفت. بنده و باقی دوستان بسیجی […]

امروز ساعت 6 صبح اولین گشت مشترک قرارگاه 17 ربیع با مشارکت سپاه و اداره سمت و مطابق فرمان رهبرمعظم انقلاب در ورود بسیج و سپاه به بازار، با هدف بازرسی و ساماندهی نحوه خدمات دهی نانوایی های شاهرود انجام شد. تقریبا تمام نانوایی های شهر مورد بررسی قرار گرفت.
بنده و باقی دوستان بسیجی از طرف حوزه ولایت بسیج در این ماموریت حضور داشتیم. نتیجه زیاد خوش آیند نبود. تقریبا تمام 150 نانوایی شهر (به جز تعدادی کمتر از انگشتان یک دست) این تخلفات را داشتند:
1- کم فروشی (وزن چانه خمیر یا نان آماده تقریبا 30 درصد کمتر از میزان مصوب بود)
2- انباشت آرد سهمیه نانوایی ها
یعنی با اینکه تا پایان ماه سه روز دیگر بیشتر نمانده، بطور میانگین هر نانوایی 20 کیسه آرد مازاد داشت. (در خوش بینانه ترین حالت تنبلی کرده بودند وگرنه این آرد به سه برابر قیمت سر از بازار آزاد در می آورد)
از مشکلات بهداشتی و عدم کیفیت نان می گذریم.
اما نکته:
اگر پای صحبت همین آقایان متخلف که از نان سفره مردم می زنند بنشینی، اولین شکایتشان از وضع دزدی در مملکت است و ظهور پدیده هایی مثل خاوری و نعمت زاده و … از نگاه آنها همه سران کشور خودشان یا نزدیکانشان دزدند و باید اعدام شوند، چرا؟ نه بخاطر خیانت به بیت المال بلکه چون شرایطی محیا نکرده اند تا آنها هم اختلاس میلیاردی کنند. چه که اگر این آدمی که از نان مردم می زند را رها کنی، از هزارتا خاوری و نعمت زاده پیش می افتند.
نکته دوم در ماموریت امروز ما بلای عظمایی است که همین مقدار تخلف به ظاهر ناچیز نانوایان بر سر جامعه می آورد. می گویید چطور؟ بگذارید حکایتی برایتان بگویم:
آورده اند در بلادی دور مردمی بودند مستجاب الدعوه. یعنی دعا و نفرین شان فوری می گرفت و این مشکلی بود برای حاکم وقت چون هرکه را والی آن ولایت می کرد تا می خواست مالیات بستاند، نفرینش می کردند و به بلا گرفتار.
الغرض حاکم را وزیری بود سیاس و کیض. روزی وزیر دغل به حاکم گفت مردم این ولایت را به من بسپار تا رام شان کنم. حاکم چنین کرد.
وزیر بر ولایت مذکور وارد شد و از مردم خواست بعنوان مالیات تنها یک تخم مرغ به دارالحکومه بدهند. مردم هم که یک تخم مرغ را ناقابل می دانستند چنین کردند. وزیر امر کرد تخم مرغ ها را در سبدی گردآورند آنگاه جار زد که هرکس بیاید و تخم مرغش را ببرد. مردم هم هرکس رفت و تخم مرغی از سبد برداشت. فردای آن روز وزیر مالیاتی سنگین به ولایت بست. مردم طبق روال معمول نفرینش کردند اما دیگر نفرین شان اثر نکرد. حاکم متعجب شد و از وزیر علت خواست. وزیر گفت دلیل استجابت خواسته شان نزد خدا حلال خوری آنها بود اما از زمانی که تخم مرغ هرکس به خانه دیگری رفت، خدا از آنها روبرتافت.
این مصیبت جامعه ای است که نانوایانش نان از سفره مردم می دزدند.
به قلم: محمدرضا ملکی

  • نویسنده : فاطمه زهرا تجلی