بازنشری است از یادداشت مدیر مسئول در روزنامه مستقل و سایت مستقل آن لاین که پیش تر در سایت ایرانیان فردا پیج قبلی(هک شده) و فضای مجازی هم نشر گردیده است در شناخت تبار شناسی اصلاحات ایرانی


پس از انتخابات خرداد 76 حامیان رئیس جمهور منتخب که از دو طیف اصلی چپ اسلامی ائتلاف خط امام و راست مدرن کارگزاران سازندگی تشکیل شده بودند، به مرور جبهه سیاسی 18 گانه‌ای را تشکیل دادند که وجه تسمیه‌اش را از سالروز انتخابات گرفت یعنی جبهه دوم خرداد. این جبهه بعدها از سوی دانشجویان، فعالان مدنی، فعالان کارگری، فعالان زنان که هریک بعد ها از لحاظ گفتمانی جنبش های اجتماعی مستقلی را تشکیل دادند و مستقل از جنبش اصلاحات دوم خردادی به مطالبات خاص خود پرداختند و تقریبا وجه تسمیه خود را به عنوان جبهه و جنبش اصلاح طلبان و اصلاحات از پیشنهاد روزنامه نگاران که بعد از دانشجویان مهم ترین کنشگران موثر در ایجاد و تداوم جنبش اصلاحات بودند وام گرفت. اصلاح طلبی دوم خردادی که رئیس دولت اصلاحات در 21سال اخیر آن را نمایندگی می کند و شامل طیفی گسترده تر جبهه سیاسی پیشین شده در واقع دل مشغولی اصلی طبقه متوسط حاصل از دوران مدرنیزاسیون سازندگی بوده مجموعه ای با شاخصه های بارز تحصیل کردگی، اشتغال به امور علمی، فرهنگی، صنعتی، اداری و نیز شهر نشینی جوانان و زنان و اقلیت های قومی و مذهبی از ستون پایه های ساختمانی بودند که بر سر در آن تابلوی بدنه اجتماعی اصلاح طلبی به چشم می خورد. این مجموعه اما به دلیل تکثر عقاید و نیز جایگاه سلبی آن از سوی برخی رای دهندگانش نسبت به جریان رقیب که گاهن راستگرا سپس محافظه کار سپس آبادگر سپس اصولگرا نامیده شد و اخیرا با صفات سلبی اقتدارگرا و بنیادگرا که البته در علوم سیاسی تعاریف خود را دارد؛ مثل همان محافظه کاری و اصلاح طلبی یا چپ و راست که عینا ساختار جهانی آن با بضاعت تشکیلاتی اش در ایران سازگار نیست اجمالا نیروهای انقلابی سال 57 که در پی حذف التقاطی ها، کمونیست ها،ملی ها و ملی مذهبی ها به حاکمیت یک دست در سال 61 رسیدند، در تشکل های خود یعنی جامعه روحانیت، جمعیت موتلفه، مجاهدین انقلاب آن زمان و حزب جمهوری اسلامی با دو رویکرد مواجه شدند. رویکرد محافظه کار سنتی نزدیک به بازار که راست و سپس طی دگردیسی تبدیل به شاکله اصلی اصولگرایی فعلی شد و روحیه رادیکال دانشگاهی تر به دلیل حضور دانشجویان پیرو خط امام و انجمن های اسلامی دانشجویان و البته سایر انجمن های متشکل از تحصیل کردگان به نوعی کوپونیست .این دوجریان در سال 64 و دولت دوم آخرین نخست وزیر تاریخ ایران به خط کشی در کابینه و سپس در سال 66 به خط کشی در بضاعت تشکیلاتی خود و مشخصا انشعاب مجمع روحانیون از جامعه روحانیت اقدام کردند. خط کشی که ریشه هایی هم در حزب جمهوری که البته تعطیل شد و مجاهدین انقلاب اسلامی که آن هم در سال 64 در پی راستگرایی حامیان راستی کاشانی و چپ گرایی امثال بهزاد نبوی تعطیل شد. این دو طیف اولین مصاف جدی خود را در انتخابات مجلس سوم با پیروزی چپ گرایان دومین مصاف خود را در وزن کشی در کابینه دوم مرحوم آیت الله هاشمی انجام دادند در شرایطی که در پی عدم حضور چپ گرایان در مجلس چهارم شورا بعد از اولین انتخابات پارلمانی ایران با نظارت استصوابی و کمرنگ شدن ایشان از نهادهای انتصابی بخصوص دستگاه قضایی چپ ها به فکر دگردیسی افتاده بودند، مراکز مهم اجرایی و به ترتیب وزارتخانه های ارشاد، کشور، آموزش عالی را از دست دادند و سردار سازندگی نیز به اختلافاتی بخاطر سیاست تعدیل با کنشگران مختلف خورده بود و از دیگر سو بخاطر ریزش آرا در دوره دوم بدلیل رقابت جدی و حضور پر رنگ شاخص ترین اقتصاددان راستگرای آن زمان یعنی احمد توکلی که وزیر کار اسبقی بود که چپ ها در 64 حذفش کردند.
سال 84 با واگذاری قدرت به جریان احمدی نژاد که پرداختن به آن مجال دیگری را می طلبد عملا تا سال 92 اصلاح طلبان از عرصه قدرت حذف شدند خصوصا در نیمه دوم دوره فطرت اصلاح طلبان آنها در مضیقه بیشتری هم بودند. فارغ از اینکه دلیل این اتفاق برای اصلاح طلبان هر چه بود عدم اقبال مردم به شوراهای دوم، تند روی یا کند روی، درگیری با مباحثی که جنبه خط قرمز داشتند، اختلافات و انشعابات درونی، عدم تشکل واحد و فراگیر، عدم برنامه جامع همه جانبه اثباتی، نظارت استصوابی، سازماندهی طرف مقابل، تکثر کاندیدا،عدم نفوذ در لایه های پایین اجتماعی از جمله روستاییان، توجه کمتر به ترجمه سیاست به اقتصاد و به قولی مردم سالاری به نان، بحران ها یا هرچیز دیگر این نکته واضح و مبرهن را نمیتوان از شدت بدیهی بودن کتمان کرد که اصلاح طلبی به دلیل خاصیت سلبی که طبیعت تکثر طیفی اش را شامل می شد شاخصه های مشترکی که همه به عنوان نقطه عزیمتی برای ارایه چشم انداز کلان و برنامه های میان مدت و کوتاه مدت و در راستای ان تببین استراتژی و تنظیم تاکتیک برای کنشگران مدعی اش را فراهم کند، نداشت. گاها افرادی در تشکیلات اصلاح طلبی عضو بودند نظیر مظفر در دوران انجمن اسلامی معلمان و پیش از آبادگران یا آقای خلخالی در مجمع روحانیون

یا عباس دوزدوزانی در مشارکت که اگر حزبشان را اصلاح طلب نمی شناختید به صفت دیدگاه برنامه و سابقه اصولا اصلاح طلب نبودند و بیشتر به کار طیف مقابل می آمدند. اما ریشه این مشکل کجا بود عدم تعریف اصلاحات و اصلاح طلب یعنی همان نقطه عزیمتی که پرسش اصلی این نوشتار است!
اصلاح طلبی ایرانی یعنی علاقه مندی به ایران ضمن قبول تمایت ارضی کشور و تمامیت حکومت با التزام به قوانین موجود در راستای بهبود وضع مردم به سمت وضع مطلوب با شاخصه های رفاه ازادی تنش زدایی خارجی و منافع ملی ازادی بیان مردم سالاری و حقوق شهروندی پس در ذاتش نوعی روشنفکری دارد نه آنقدر محافظه کار است که تغییر را بر نتابد نه آنقدر تحول طلب است که ساختار را بشکند و بجای رقابت در چهار چوب منافع ملی بر سر ان رقابت کند. وحدت و امنیت و استقلال و تمامیت را به اندازه اسلامیت و جمهوریت و آزادی و مردم و حقوق می خواهد. اسلام را با ایران به صلح در جهان و اصلاح در ایران معتقد است علی رغم اعتقاد به ارمانگرایی برای تحقق حقوق ایرانیان واقع گرایی راضامن منافع ایران میداند.
اینست اصلاح طلب ایرانی
زنده باد ایرانی….
زنده باد اصلاح طلبان ایرانی……